- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
یادی از شهید و شهادت
بـیــا عــاشـقـی را رعـایـت كـنـیـم ز یــاران عـاشـق حـكـایـت كـنـیـم از آن ها كه خونین سفـر كرده اند سـفـر بـر مــدار خـطـر كـرده انـد از آن ها كه خـورشیـد فـریـادشان دمـیـد از گـلــوی سـحــر زادشـان غـبــار تــغــافــل ز جـانـهــا زدود و هـوشـیـاری عـشـقـبـازان فــزود عــزای كـهـنـســال را عـیــد كـرد شب تیره را غرق خـورشـیـد كرد حـكـایت كنیم از تـبــاری شـگـفـت كه كوبید درهم، حـصـاری شگفت از آن هــا كه پـیـمـانـه «لا» زدند دل عــاشـقــی را بــه دریــا زدنــد بـبـیـن خـانــقــاه شـهـیــدان عـشـق صف عارفــان غـزلـخــوان عشق چه جانانه چــرخ جـنـون می زنند دف عشق با دست خــون می زنند سر عــارفــان سـرفـشـان دیـدشان كه از خون دل خــرقه بخشیدشان به رقصی كه بی پا و سر می كنند چنین نـغـمـه عـشـق سـر می كنند: هـلا مــنــكــر جــان و جـانــان ما بــزن زخــم انــكــار بر جــان مـا اگر دشـنـه آذین كـنــی گــرده مان نـبـیـنی تو هـرگــز دل آزرده مان بزن زخم، این مـرهم عاشق است كه بی زخم مردن غم عاشق است بـیــار آتـش كـیــنــه نــمــرود وار خــلـیـلـیـم! مـا را بـه آتـش سـپــار دراین عرصه با یار بودن خوش است به رسم شهیدان سرودن خوش است بیا در خــدا خویش را گــم كـنـیـم به رســم شـهـیــدان تـكـلــم كـنـیـم مگو سوخت جان من از فرط عشق خموشی است هان! اولین شرط عشق بــیـا اولـیـن شــرط را تـن دهــیــم بـیـا تن به از خـود گـذشـتـن دهـیم ببین لاله هـایی كه در بــاغ ماست خـمـوشند و فـریـادشان تا خـداست چو فـریـاد با حـلـق جان می كشند تن از خــاك تا لامـكـان می كـشنـد سزد عـاشقان را در این روزگــار سـكـوتـی از این گـونه فـریـاد وار بـیــا بـا گــل لالـه بـیـعـت كـنــیــم كــه آلالـه هـا را حـمـایت كـنــیــم حمایت ز گل ها گل افشاندن است هـمآواز با باغـبـان خـوانـدن است
: امتیاز
|
به یاد شهدای مفقود الاتر
گلی به دست تو دیدیم و کوله ای بر دوش هنوز مانده سخن های آخــرت در گـوش و کفش های تو را مادرت چه محکم بست نیـامدید چــرا کـفش های خــاکــی پـوش؟ چه رودها که به پشت سرت گریسته شد و خشک شد دلمان ای سوار ابر فروش! و دفتـر غـزلـم نــذر غـیــرتـت ای مـرد! که از هجوم کلاغان رسیده بود به جوش در آن شـبـی که تو رفـتی تمام شهر شنید که خواند ساقی کوثر: بیا عزیز و بنوش! بـبـیـن بــرای تو امـشب کــلاه می بـافــم به یاد کـودکـی ام، مـهـربـان بیا و بپوش به خـاک جبهه قـسم خورده ام که می آیی و عشق گفته بزرگ است این قسم! خاموش! و از تـمــام تو ای بـیـکــران، بـرایم ماند کلاه پشمی بی سر... و کوله ای بی دوش
: امتیاز
|
بازگشت شهدای گمنام به وطن
خبر این بود که یک سرو رشید آوردنـد استخوان های تو را در شب عید آوردند جیب پیراهنی آغشته به خــون را گشتند نامه ای را که به مقصد نـرسیـد آوردند نامه مثل جگر تشنه ی تو سـوخـتـه بود قـفـل آن بــاز نشد هر چه کـلـیـد آوردند مادرت گفت کـبوتر شده ای، می دانست آسـمـان را به هــوای تو پــدیــد آوردنـد لحظه ی رفـتن تو خوب به یـادش مانده آب و آیـیـنـه و قـــرآن مـجـیــد آوردنــد جـا نـمـاز متـبـرک شـده اش را آن روز با گـلـی سـرخ که از باغچه چید آوردند وقت رفتن تو خودت روضۀ اکبر خواندی کوچه ابری شد و بــاران شـدیـد آوردنـد سـال هـا بـعـد تو از راه رسـیـدی اما... خوب شد مادرت آن روز ندید آوردند... پیکری را که به شش ماهگی ات می مانست پیـکـری را که به قـنـداق سـفـیـد آوردند حتم دارم که خود حضرت زهرا هم بود روزهایی که به این شهـر شهیـد آوردند
: امتیاز
|